بسمه تعالی
بنده خدا می گفت که همسرم تازه اعتیادش رو ترک کرده ودو تا بچه کوچیک دارم یکی حدود دو سال داره و اون یکی حدود شش ماه داره
؛صاحبخونمون یه اتاق رایگان در اختیار ما قرار داده و...
این بنده خدا وقتی حرف میزنه چنان ضعف جسمی رو توی تن صداش حس میکنم که دلم میخواد خیلی بیشتر ازاینها براش کاری کنم ولی چه کنم افراد دیگه ای هم هستند که باید از وسایل ببرند
با اینکه اکثرلباسها و وسایل مستعمل و کارکرده هستند اما سر بردن اونها افراد سعی میکنند که رقابت کنند تا بتونن چیزهایی که نیاز دارند و بهتره رو زودتر پیدا کنند و بهش برسند
تا یادم نرفته این مطلب رو بنویسم که راستی راستی ما باورمون شده که در حال امتحان دادن هستیم و هر فقیری برای ما امتحانه و مثل کسی که داره توی جلسه ی امتحان زمانش رو داره از دست میده مشغول کارهای بیهوده و بیمعنی شدیم ،و داریم هر روز و هر هفته اخباری رو میشنویم که از رفتن و ترک جلسه ی امتحان دیگران حکایت میکنن ؛همین چند روز پیش رسول ملا قلی پور رفت چند روز قبل دیگری و قبل از اون دیگری ،خوب با این حساب نوبت ما هم خواهد آمد و کی میدونه شاید این آخرین نوشته ی من در وبلاگ باشه یا نه خدای نکرده آخرین مطلبی باشه که شما میخونید ؛اگه میدونستیم که این زمان کی به پایان میرسه دست و پامون رو گم میکردیم و اخلاقمون خوب میشد و آدم دیگه ای میشدیم و....
وجدانا خیلی از بیخیالیهامون به دلیل باور ضعیفمون نیست ؛بینی و بین الله بگو ، نه یه مقدار صادقانه بگو
حالا دیدی اگه به خودت اجازه ی فکر کردن به این موضوع رو بدی دلیل بی تفاوتی و سردی در معنویات رو میفهمی مثل من بیچاره ،که امید وارم خداوند همه ی ما رو هدایت کنه و بهمون رحم کنه که او ارحم الراحمینه